سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سودمندترینِ گنج ها، دوستی دل هاست . [امام علی علیه السلام]
نوای دلنشین
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شهید آدرس داد!

گفت وگویی با خانواده شهیدان صادقی

مهدیه شادمانى

برای پیدا کردن آدرس به پرس وجو نیاز نیست. از هر که آدرس بیت شهیدان صادقی را می پرسم خوب می داند! در جلوی منزل طاقهای عزاداری شهادت حضرت رقیه (س) به چشم می خورد و سراسر نمای بیرونی خانه سیاه پوش است. زنگ را به صدا در می آورم. با روی خوش پذیرایم می شوند...
برای گفت وگو آماده می شوم، اما به ناگاه صدای پدر را می شنوم که می گوید: ما مصاحبه نمی کنیم .
متعجب می شوم، پس از جویا شدن علت، در می یابم که چند نشریه قبل از این به صورت ناصحیح گفت وگوی شان را انعکاس داده بودند! مادر می گوید: می خواهند ما را پشیمان نشان دهند اما ما لحظه ای از آرمانهایمان عقب نمی نشینیم. بعد از کسب اطمینان، حاضر به گفت وگو می شوند.

 


سیدمصطفی صادقی، پدر شهیدان صادقی از طبقه زحمت کش منطقه بازار تهران است. مدال افتخار مبارزه با رژیم شاه را در کارنامه زندگی خود دارد. وی که هم اکنون 66 سال دارد، چفیه اش را برگردن می اندازد و می گوید: حضور بنده در مبارزه با رژیم به آشنایی با آیت الله طالقانی برمی گردد. به دلیل شرکت در جلسات منزل ایشان چندین نوبت توسط ماموران ساواک دستگیر شدم. در شب 15 خرداد 1342 در خیابان استانبول که پاتوق اصلی گروه ما بود، آیت الله طالقانی به رغم ممنوعیت رژیم به منبر رفت و سخنرانی آتشینی را ایراد نمود. بعد از آن شب، ساواک ما را نیز به جرم تقلید و تبعیت از امام خمینی (ره) دستگیر کرد. به دستور شاه «حسینیه ارشاد» ، «مسجد امام جواد(ع) » ، «مسجد جاوید» و «مسجد جلیلی » که 4 مرکز مهم برای ترویج نهضت امام خمینی «ره» بود و توسط دکتر شریعتی ، شهید مطهری، شهید مفتح و آیت الله مهدونی کنی اداره می شد تعطیل شدند. البته بهانه رژیم شاه برای تعطیلی، ترویج کمونیست! در این مساجد بود.
وی ادامه می دهد:سه پسر بزرگم نیز تحت تاثیر فعالیت های من راه و رسم مبارزه با رژیم را آموختند . آنها بدون هراس از تهدید ساواک به فروش کتابهای اسلامی و پخش نوارها و اعلامیه های افشاگرانه و هدایت کننده حضرت امام خمینی(ره) پرداختند. مبارزات ادامه داشت تا 17 شهریور 1357. به همراه سه پسرم در میدان ژاله با دیگر مبارزین به تظاهرات علیه رژیم مشغول بودیم که به ناگاه یکی از ساواکیان از زیر ماشین به سمت سیدمهدی، پسر بزرگم تیراندازی کرد و او را از ناحیه پا مجروح ساخت. ما بعد از آن تا واقعه تاریخی 12 بهمن 1357 به مبارزه با شاه ادامه دادیم. قبل از ورود امام به ایران، در منزل آیت الله طالقانی در پیچ شمیران جلسه ای تشکیل شد و من در آن جلسه حضور داشتم و فردای آن روز امام (ره) به میهن بازگشت. نکته جالب توجه حضور دو فرزند شهیدم درمیان گروه سرودی بود که در فرودگاه در محضر امام خمینی (ره)، سرود «خمینی ای امام» را خواندند.
حاج آقا صادقی درخصوص دو فرزندشهیدش می گوید: سیدعلیرضا متولد 1342 و سیدحسین متولد 1344 بودند. در ایام انقلاب اسلامی در سنگر مسجد به پاسداری و روزها به تحصیل می پرداختند. پس از تشکیل سپاه، هر دو برادر به عضویت آن در آمدند . علیرضا در اوائل جنگ در جبهه کردستان در کنار شهید چمران خدمت می کرد و به کرات مجروح شد. سال 1360 به همراه جاوید الاثر متوسلیان به سوریه رفت و معاون سپاه پاسداران در آنجا شد. بعد از بازگشت از سوریه به سمت معاون قرارگاه سپاه در گیلانغرب منصوب گردید.
و بالاخره علیرضا در عیدقربان 1362 در جریان علمیات والفجر 4 به وصال معشوقش رسید. شهادت علیرضا برای حسین سخت گران و شکننده بود. در خانه یا بهشت زهرا به یاد برادرش آرام و قرارنداشت. حسین در سال 1361 به تیپ سیدالشهدا پیوست و معاون اطلاعات و عملیات تیپ شد و در عملیات والفجر 1 و 2 شرکت کرد تا اینکه در یازدهم اسفند، درست 6 ماه پس از عروج برادر ارشدش، در عملیات عظیم خیبر عاشقانه به شهادت رسید و پیکر پاکش در همان منطقه عملیاتی باقی ماند.
حاج آقا ماشاء الله این قدر گرم و شیرین صحبت کردند که ما از بقیه غافل شدیم. از مادر که در حال پذیرایی بود خواستیم تا به جمعمان بپیوندد و از لحظه خبر شهادت 2 فرزندش برایمان بگوید. گویی دوباره آن صحنه ها برایش تکرار می شود . به نقطه ای که عکس دو فرزندش است، خیره می شود و می گوید: صبح عید قربان 1362 فرمانده علیرضا باقری تماس گرفت و گفت به همراه پسرم می خواهد به منزلمان بیاید. ناهار را آماده کردیم و منتظر آنها بودیم. تا اینکه فرمانده آمد اما تنها ... او خبر شهادت علیرضا را برایمان آورده بود. قبل از شهادت علیرضا، گویی به من الهام شده بود که او را دیگر نمی بینم.بعد از شهادت علیرضا، حسین دیگر قرارنداشت. می گفت: بدون برادرم زندگی معنایی ندارد. مطمئن بودم او هم ماندنی نیست.
در این حین، پدر وارد گفت وگو می شود و می گوید: بعد از عملیات خیبر، مردد بودیم که حسین شهید شده یا نه؟ چند شب بعد از عملیات، خواب حسین را دیدم که به من گفت: یا شما باید پیش علیرضا بمانید یا من! چون مادر تنها است بهتر است من پیش علیرضا بروم و شما به پیش مادرم باز گردید. بعد از این خواب ، دیگر مطمئن شدیم که حسین به شهادت رسیده است.
در میان گفت وگو، قاب عکس زیبایی از حضور رهبر معظم انقلاب در این منزل توجهم را جلب می کند. مادر در توضیح دیدار آقا می گوید: در سال 1363 یک روز از بهشت زهرا به خانه آمدم که خبردادند آقای خامنه ا ی برای دیدار می خواهد به منزلمان تشریف بیاورد. ایشان به همراه دکتر آیت آمدند: علیرضا محافظ ایشان بود و آقا پس از دیدن عکس علیرضا، او را شناخت و گفت این علی خودمان است. در هنگام دیدار آقا اصلا در حال خودم نبودم و پذیرایی خوبی از ایشان نکردم.
وی درخصوص کرامات فرزندانش بعد از شهادت می گوید: بارها خودم در هنگام مشکلات ، به آنها متوسل شدم و جواب گرفتم. اما به جز خانواده نزدیک شهیدان ، مردم نیز که حتی آنها را نمی شناختند، از کرامت پسرانم بهره بردند. چند سال پیش ، خانمی به دنبال مکانی برای تاسیس یک مدرسه می گشت. اما بعد از مدتی جایی مناسب پیدا نکرده بود. تا اینکه یک شب دختر خانواده خوابی می بیند و فردا صبح مادرش را مجبور می کند به ساختمانی که تصاویر پسرانم در اتوبان شهید باقری نقش بسته بروند. پس از رسیدن به آنجا، دختر هراسان عکس علیرضا را نشان می دهد و می گوید: دیشب شهید آدرس این مکان را به من داد و گفت برای تاسیس مدرسه اینجا را خریداری کنید. و اسم مدرسه را «راه معصومه» بگذارید. مادر بعد از خریدساختمان، متوجه می شود قرار بوده قبل از آنها، فردی دیگری ساختمان را خریداری کرده و عکس شهدا را پاک کند و تصاویر گل و بلبل بکشد که با عنایت فرزندم علیرضا، در خواب آن دختر بچه ، خانم مدیر مشکلش حل شده بود و هم از پاک شدن تصاویر شهدا از آن دیوارجلوگیری کرده بود.
از او می پرسم ، چه توقعی از دولت و ملت دارد؟ با افتخار می گوید: هیچ ... من فرزندانم را در راه آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی فداکردم و در برابرش از مردم انتظاری ندارم. اما... از نسل جوان می خواهم حرمت شهدا را حفظ کنند. هر وقت تصاویر فرزندانم را بر روی دیواری که در اتوبان شهیدباقری هست می بینم ، دلم می شکند. متاسفانه در مراسم چهارشنبه سوری پارسال عده ای از جوانان عکس آنها را ترقه باران می کنند و این بی احترامی به خون پاک آنها است. از مسئولان شهرداری نیز خواهش می کنم این تصاویر را از آثار ترقه ها پاک کنند.
درحین گفت وگو با مادر شهیدان سیدروح الله پسر کوچکش نیز به جمع ما می پیوندد. مادر بااشاره به او می گوید: سیدروح الله نیز در اخلاق و عمل مثل دو برادر شهیدش است. حاضر است تا این هنگام عصرگرسنه باشد، اما از غذای اداره که از بودجه بیت المال است استفاده نکند و از غذای منزل صرف کند. سیدروح الله هم اکنون در شورا یاری محله نارمک به مردم محل خود خدمت می کند.او خادم حضرت رقیه در هیئتی با نام «متوسلین به حضرت رقیه» در منزلشان می باشد و این چند روز در جهت برپایی هیئت تلاش بسیار کرده، همه ما را دعوت می کند تا هر سال در این مجلس معنوی حضور پیدا کنیم. وی در پایان به خاطره ای اشاره می کند و می گوید: نکته جالب توجه در این هیئت ، مربوط به دکور زیبایی است که تصویر غم حضرت رقیه و صبر بی بی زینب را به تصویر می کشد و تاکنون خوابهای زیادی در این باره شنیده شده است. سال گذشته خانمی که به همراه دو دخترش تازه از خارج کشور بازگشته بودند از محله پاسداران به این هیئت آمدند و با گریه برای خانواده ام تعریف کردند که در خواب فردی آدرس حسینیه ای با این دکور را به ما نشان داده و گفته برای عزاداری حتما به این مجلس بروید. عنایت خانم رقیه و خون پاک برادران شهیدم است که این هیئت را این طور پر رونق کرده است.
گفت وگویم به پایان می رسد. از بیت شهیدان صادقی خارج می شوم اما احساس سنگینی دارم... مسئولیت عظیمی را بردوشمان است اگر کمی به ندای وجدانمان گوش فرا دهیم ، فریاد هیهات من الذله شهیدان را خواهیم شنید.
برخیز که ماندن اشتباه من و تو است
بشتاب که در دیار ایثار و شرف چشم شهدای حق به راه من و توست...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » نوای دلنشین ( یکشنبه 86/12/5 :: ساعت 12:0 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شهید آشنایی که نمی‏شناسیمش/کوچکترین ژنرال مین روب دنیا
قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران
توسعه کیفی بسیج
سر مقاومت
نقش مرجعیت در بسیج مردمی
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 44
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 156050
» درباره من

نوای دلنشین
نوای دلنشین
بسم الله الرحمن الرحیم هر آنچه به بسیج و بسیجی مربوط می‏شود را در این وبلاگ خواهیم آورد. شما هم ما را یاری کنید.

» فهرست موضوعی یادداشت ها
مصاحبه[20] . خطه خورشید[13] . یادداشت[12] . گزارش[11] . نمونه‏ها[9] . خبر[7] . سخن بسیجی[7] . مقاله .
» آرشیو مطالب
خطه خورشید
نمونه‌ها
یادداشت
مصاحبه
خبر
گزارش

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
اسناد افتخار

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» طراح قالب